تصورات و برداشت‌هایی که مردم از ما دراند، ما خودمان سازنده آن هستیم.
اگر شخصی شما را در بازار ببیند و با ترش‌رویی با شما نگاه کند، و دوباره همان شخص شما را در بقالی ببیند و باز به رویت اخم کند و سپس به طور تصادفی او را در مجلس عروسی ببینید و این بار نیز مانند قبل با چهره‌ای عبوس با شما برخورد کند، حتما شما در ذهنتان تصویر زشت و بدی از او ترسیم می‌کنید و هر زمان که عکس او را یا اسمش را در جایی ببینید و یا بشنوید، فورا همان چهره‌ی عبوس و ترش‌رو در ذهنتان تداعی می‌شود. این طور نیست؟
و در مقابل اگر فردی در جایی با لبخند با شما روبه‌رو شود و همین‌طور در دیدارهای دوم و سوم نیز به همان روش اول با لبخند با شما رو‌به‌رو شود، قطعا تصویر روشن و مثبتی در ذهن شما پدید خواهد آمد.
البته این موضوع در مورد کسانی است که ارتباط شما با آنها همیشگی نبوده، بلکه فقط با آنها دیدارهای عبوری و گذرا دارید، مصداق می‌یابد، اما افرادی که همیشه با آنان برخورد داریم مانند: همسر و فرزندان، همکاران در یک دفتر اداره، یا همسایگان در یک محله، ارتباط و روش برخورد یا تعامل با آنها قطعا یکسان نخواهد بود.
بله، زیرا آنها ما را _ به حکم بشر بودن_ گاهی خندان و مهربان می‌بینند و گاهی اوقات هم خشمگین، ترش‌رو و  چه بسا درگیر مخاصمات و جدال و ناسزاگویی که در نتیجه محبت و عطوفت آنها نسبت به ما براساس بیشتر بودن نیکی‌ها یا بدی‌هایمان به آنها تعیین می‌گردد.
یا بهتر است بگویید: میزان محبت آنها نسبت به ما براساس مقدار پس‌انداز عاطفی است که در حساب ما پیش آنها است.
هر زمان برای شما یک موقعیت رفتاری زیبا و نیکی به یک فرد اتفاق بیفتد، در حقیقت شما به پرونده‌ی خاطرات در ذهن آن شخص، یک تصویر و صحنه زیبا از خودتان ترسیم نموده‌اید. به عبارت دیگر شما در دل آن فرد یک حساب باز کرده‌اید که در آن محبت و احترامتان را نسبت به او سپرده‌گذاری می‌کنیدکه از آن به بعد می‌توانید مقادیری را به حساب خود افزوده یا برداشت کنید.
به طوری که می‌توانید با هر لبخند، هدیه و حتی تعارف‌های خودمانی، حساب پس‌انداز عاطفی خود را افزایش دهید و در مقابل هر توهین، دشنام یا ناسزایی باعث می‌شود تا از میزان پس‌انداز عاطفی شما کم شود. و در نتیجه هر زمان پس‌انداز عاطفی شما مقدارش زیاد باشد و روزی حسب اتفاق در یک موقعیت باعث خشم و ناراحتی آن فرد شدید می‌توانید  از میزان حسنات در پس‌انداز عاطفی خود مقداری معین را بردارید، که البته این مورد تاثیر منفی چندانی در حساب عاطفی شما به علت زیاد بودن حسنات ان ندارد، چندان که شعر در این زمینه می‌گوید: 
وَ اذَا الحبیبُ أتَی بِذنبٍ وَاحدٍ 
جاءت مَحاسِنُهُ بِألفِ  شفیعٍ  
« اگر از محبوب گناهی سر زند، خوبی‌هایش هزاران شفاعت‌خواه را خواهند آورد.» 
اما اگر شما نزد آن فرد حساب عاطفی باز نکرده یا مقدار آن خیلی کم باشد و شما نیز فقط از آن حساب برداشت کنید نتیجه این خواهد بود که حساب عاطفی شما ناقص و در پایان به صفر خواهد رسید! و نتیجه حساب عاطفی شما این خواهد شد که شخص نسبت به شما کدورت و ناراحتی پیدا می‌کند زیرا همان‌طور که گفته شد از پس‌انداز خود فقط برداشت کرده‌اید نه سپرده‌گذاری!
آیا نشنیده‌اید که روزی زنی شوهرش او را طلاق داد و درباره علت طلاق از آن زن سؤال شد و او در پاسخ گفت:  به یک علت بیهوده طلاقم داد چون از من خواسته بود تا با او به خانه خواهرش بروم و من قبول نکردم و او خشمگین شد و شروع کرد به دشنام و ناسزا کرد و سرانجام مرا طلاق داد!
ولی اگر با هوشیاری به علت طلاق بیندیشید می‌فهمید که سبب طلاق آن موقعیت ساده و یا بیهوده نبوده بلکه این موقعیت همان کاهی است که پشت شتر را شکسته بود. آورده‌اند که مردی شتری تیز و نیرومند داشت روزی قصد سفر نمود و شروع به گذاشتن بارهایش روی آن شتر کرد و همرا با بند بر پشتش بست در حالی که شتر استوار ایستاده بود تا این که آن مرد بار چهار شتر را بر پشت آن تلمبار کرد. 
پس از آن شتر به علت سنگینی بارها تلوتلو می‌خورد و مردم هم برآن مرد فریاد می‌زدند: آنچه بارش کردی کافی است!
ولی باز هم آن مرد دسته‌ای از کاه را برداشت و گفت: این دسته هم چون سبک است در آخر روی همه بارها می‌گذارم و هنگامی که آن را روی پشت شتر گذاشت، شتر روی زمین افتاد و این داستان ضرب‌المثل گردید و گفته شد:" دسته گاهی پشت شتری را شکست".
حال اگر بیندیشید، می‌فهمید آن دسته کاه مظلوم نبوده که پشت شتر را شکسته است بلکه پشت شتر به علت تراکم بارهای بزرگی شکسته است که پیش از آن بر شتر نهاده می‌شد و شتر آن را تحمل می‌کرد، تا این‌که طاقتش تمام شد و با اضافه شدن آن بار سبک و کوچک پشتش شکست.
حال در مورد آن زنی که شوهرش او را طلاق داد نیز همین‌طور است؛ یعنی مطمئن باشید که علت طلاقش تنها نرفتن او به خانه خواهر شوهرش نبوده است، بلکه انبوهی از مشکلات و نافرمانی‌ها قبل از آن بوده است.
یعنی آن زن در این مدت همیشه از حساب عاطفی خود نزد شوهرش برداشت می‌کرد، بدون اینکه چیزی به آن حساب اضافه کند به این صورت که اگر زخم زبانی می‌زد، در پی مداوا و درمان اشتباه خود نبوده است.
آن شوهر هم همین‌طور یکسره تحمل می‌کرد تا اینکه سرانجام کار به جایی می‌رسد که مصداق همان ضرب‌المثل" دسته کاهی پشت شتر را شکست"، شد.
ولی اگر آن زن نسبت به افزودن سپرده در حساب پس‌انداز عاطفی خود در نزد شوهرش اهمیت می‌داد: مثلا در رفتار خویش با شوهر مواردی همچون برخورد خوب همراه با ناز و کرشمه، ابراز محبت، شوخی و مزاح، توجه به غذا و لباس او و احترام گذاشتن به نظر او را رعایت می‌کرد؛ آن هنگام حساب پس‌انداز عاطفی او زیاد می‌شد و چه بسا مالک میلیارد محبت در قلب شوهرش می‌شد. که در نتیجه اگر موقعیت‌هایی پیش می‌آمد و زن از حساب عاطفی خود مقداری هم برداشت می‌نمود مشکل و ضرری عایدش نمی‌شد، چرا که بدی‌هایش در دریای نیکی‌هایش غرق می‌شد و به چشم نمی‌آمد.
همین‌طور شما می‌توانید این موضوع را درباره دانش‌آموز شلوغی مثال بزنید که اشتباه کوچکی از او سر زده و معلم را به شدت خشمگین نموده است که امکان دارد او را  کتک بزند و یا از کلاس بیرون نماید. سپس دانش آموز می‌گوید: دوستم فلانی که بیشتر از من مرتکب اشتباه می‌شود، او را سرزنش نمی‌کنند، اما من که کاری نکردم، فقط بدون اجازه یک لطیفه و جک گفتم!
  اما غافل از اینکه ان لطیفه همانند آن دسته کاهی بوده است که پشت شتر را شکست؛ زیرا آن دانش‌آموز اگر اشتباهی را در گذشته مرتکب می‌شد در صدد جبران آن نبوده است.
مانند این موارد را می‌توانید در میان دوستان و یا همسایگان ببینید که با هم خصومت و درگیری دارند. بنابراین ما همیشه نیازمند این هستیم در قلب تک‌تک افرادی که با آنها ملاقات می‌کنیم حساب پس‌انداز عاطفی برای خودمان باز کرده و به اصطلاح در آن محبت و عاطفه سپرده گذاری کنیم.
مثلا یک شوهر فرصت‌ها را غنیمت شمارد تا در دل همسرش محبت ایجاد نماید و برای خودش نقاط مثبت بیشتری به ثبت رساند و به همین نسبت زن نسبت به همسرش.
فرزند هم نیاز دارد تا در دل پدرش حساب عاطفی و محبت باز نماید، همچنان که یک استاد و معلم با شاگردانش یا برادر با برادرش، بلکه یک مدیر هم برای استحکام روابط با زیر دستانش نیاز به چنین حساب عاطفی دارد.